dastanak

dastanak

Stay with us
dastanak

dastanak

Stay with us

دستمزد !!!!

گرگ به صورت کاملا شانسی با یک شام خوشمزه رو به رو شد. جستی زد و حیوان را شکار کرد .


گرگ به هیچ عنوان نمی خوست تا وعده ی خوشمزه ی خود با با کسی قسمت کند لذا سعی 


میکرد سریع تر غذایش را به اتمام رساند که تکه استخوانی در گلویش گیر کرد . گرگ هر چه 


سرفه کرد و آب نوشید اثری نداشت با خود گفت اگر نتوانم استخوان را از گلویم خارج کنم دیگر


نمیتوانم غذا بخورم و از گرسنگی خواهم مرد .در همین لحظه یاد مرغ ماهیخواری افتاد که 


که همان نزدیکی ها زندگی میکرد .


نزد پرنده رفت و گفت:توگردن بلندی داری .سرت را در گلویم فرو ببر و استخوان را بیرون بیاور


پاداش خوبی به تو میدهم .


مرغ ماهی خوار در یک چشم به هم زدن استخوان را بیرون آورد و دستمزدش را خواست .


گرگ خندید و گفت :تو خوش حال نیستی که سرت را در دهان من فرو بردی و الان زنده


وسالم هستی ؟ این هم دستمزد امروز تو .!!!!! 

داستان کوتاه

گری یک مجسمه ساز بسیار مشهور بود .ساخته های او به شدت طبیعی به نظر می رسیدند . 


روزی در خواب دید که پس از دوهفته اینده نماینده ی ملک الموت آمده و می خواهد جانش را 


بگیرد. او پس از بیدار شدن از خواب جلوی آینه رفت و 15مجسمه مانند خود را ساخت.


پس از پایان کار صدای پایی شنید.متوجه شد که نماینده ملک الموت آمده تا جانش را بگیرد .


او بلافاصله در میان مجسمه ها پنهان شد .نماینده عزراییل به میان مجسمه ها رفت اما 


گری را پیدا نکرد و سرخورده پیش عزراییل رفت و موضوع را شرح داد . عزراییل تصمیم 


گرفت خودبرود و جان گری را بستاند.اما وقتی وارد کارگاه شد گیج شد. عزراییل خطاب


به نماینده ی خود گفت:این مجسمه ها بسیار خوب ساخته شده اند اما یک عیب 


اساسی دارند. گری که به کار خود اطمینان داشت بیرون پرید و گفت چه عیبی؟


عزراییل خندید و گفت : همین ! . جانش را ستاند و به نماینده اش گفت :ببین غرور


چگونه سر ادمرا به باد میدهد !



سلام................!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

سلام دوستان یه مدت طولانی نبودم .........


وووووووووووووووووووووووووووو.............


ببنین بلاگ اسکای چه تغییری کرده .................   


خوب بچه ها نوبت افتتاح رسمیه ..........


یکی رقص قیچی بیاد وسط ........